محل تبلیغات شما
کلمات جدید ---------------------------------------------------------------------------- Inmate: someone who is being kept in a prison زندانی: کسی که در زندان نگه داشته شده است Convicted: to prove or officially announce that someone is guilty of a crime after a trial in a law court محکوم: Doing time: to spend a period of time in prison زندانی بودن Come in handy: be useful مفید بودن، یک وقتی بدرد خوردن، یک روی به کار آمدن Released: to let someone go free,

ویروس کرونا می تواند قبل از ظاهر شدن نشانه های بیماری در فرد مبتلا توسط او منتشر شود

ترجمه متن درس دوم از هفته اول کتاب 1100 واژه ای که باید بدانید

ترجمه متن هفته اول درس اول 1100

a ,in ,someone ,to ,یک ,time ,in a ,prison زندانی ,come in ,بودن come ,in handy

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی دکوراسیون داخلی و ویلا